جز یادداشتی که محمدرضا درویشی با اجمال و اختصار درباره درگذشت او نوشت تقریبا دیگر نشریات و سایتها مرگ او را در سکوت برگزار کردند و یا نوشتند که استاد بزرگ دوتارنواز خراسان درگذشت. اگر مرگ ولی رحیمی، حسین سمندری را طبیعی و بر اثر کهولت سن بدانیم، مرگ غلامعلی نی نواز و عبدالله سرور احمدی به دلیل کوتاهیهای ما رخ داد. این که میگویم ما منظور هم من روزنامه نگار است، هم خود استاد سرور احمدی و فرزندان و خانوادهاش، هم آن مسئول دولتی و اداره کل ارشاد و حوزه هنری شهرستان مربوطه و هم خانه موسیقی که به پشتکار هیئت مدیره محترم و مدیرعامل خستگی ناپذیرش تمامی شعبات شهرستانش عملا تعطیل و متوقف شدهاند. یک چکاپ کامل در چند سال قبل میتوانست کلیت ماجرا را دگرگون کند و حداقل شاهد زیست هنرمندانه این گوهر بیبدیل دوتارنوازی منطقه تربت جام باشیم. جا دارد که این روزها که وزیر محترم بهداشت از چکاپ کامل و رایگان ما روزنامه نگاران سخن گفت، وزیر ارشاد و بهداشت به یک تفاهمی برسند و برخی از نهادهای هنری و ادارات کل را موظف سازند تا از هنرمندانی در چنین سطحی حداقل یک چکاپی بگیرند.
خبر مرگ سرور احمدی را همانند همیشه هوشنگ جاوید داد. هر بار که او تماس می گیرد منتظر خبری ناگوارم و این بار هم جدای از دورههای قبل نبود. خلاصه و صریح و البته با کلامی که تاثر و غمگینی از آن میبارید گفت عبدالله سرور احمدی هم فوت کرد. ابتدا خیلی تعجب کردم فکر کردم او هم همانند غلامعلی نی نواز پشت ماشینی بی دنده و ترمز نشسته و چپ کرده، اما گفت که به دلیل بیماری درگذشت. اطلاعاتی هم داد که روز بعد یکی از شاگردان استاد سرور احمدی تماس گرفت و آن را تصحیح کرد.
دوم: دو ماه قبل و به گفته علی مرادخانی که به جز موزه موسیقی عملا مسئولیتی ندارد، اما همچنان محل مراجعه اهل موسیقی است، او به موزه آمد؛ سر و مر و گنده. نیم ساعتی گپ و گفتی داشتند و سازی هم زد و سری به احمدعلی وفایی در زیر زمین موزه و رفت.
همه چیز در زمانی 20 روزه اتفاق افتاد (10 تا29 خرداد)، از روزی که به گفته فرزند گرامیشان، سعید که خود دوتار نوازی چیره دست است، استاد احساس سردرد شدیدی میکند و به بیمارستان میرود و عکس و اسکن و ام آر آی تا زمانی که پزشک به آنها میگوید کار تمام است. دو تومور بدخیم سالها بود که در سر استاد لانه کرده بودند و او بی خبر از همه جا به کار سازسازی و نوازندگی مشغول بود و این تومورهای خوش خیم رشد کردند و اندک اندک بدخیم شدند و باز رشد کردند و نه استاد متوجه بود و نه خانواده و فرزندان تا روزی که هجومی همه جانبه را به جسم و جان این چهره مصمصم دوتارنوازی جاری کرد، کار به بیمارستان و شیمی درمانی هم نکشید، چرا که سرطان به قدری رمق استاد را ستانده بود که نایی برای تحمل مشقات شیمی درمانی نداشت. در نهایت در روز 29 خرداد و هنگامی که در آمبولانس و از بیمارستانی در مشهد به منطقه تربت جام میرفت در میانه راه جان سپرد.
سوم: اگر چه در جشنوارههای مختلف موسیقی فجر و نواحی کارهای استاد سرور احمدی را از نزدیک میدیدم ،اما به گمانم در جشنواره آخر موسیقی نواحی بود که در یکی از اتاقهای هتل گواشیر کرمان به سراغش رفتم. برخلاف دیگر هنرمندان که مدام مینالیدند او عزت نفس داشت، شاید کارمندی سازمان آب و سازسازی و البته حشر و نشر با چهرههایی چون زنده یاد سید عباس معارف و علی بیانی این خصلت را در او تقویت کرده بود. ار کار و زندگیاش گفت و این که مقامات و گوشهها و اصولا دوتار نوازی را از مادر مرحومش یاد گرفته بود و البته بعدها مروج سبک نوازندگی و دوتار نوازی نظر محمد سلیمانی شد.
گفت که سالهای میانی دهه هفتاد با همکاری انجمن موسیقی ایران آموزش دوتار را در چند کاست ویدئویی برای موسسه رسانههای تصویری انجام داد. موسسه رسانهها به تعهدش عمل کرد و هزینه نوازندگی و اجرا را داد، اما انجمن موسیقی نه. چند سال نوازندگی و اعتراض آنها هم به جایی نرسید و چیزی دستشان را نگرفت. شاید همان بلایی را که در دورهای سر مرحوم وهدانی و ردیفش آوردند که 6 سال معطلش کردند، این بار در هیئتی دیگر بر سر استاد سرور احمدی آوردند.
ساز را به دست گرفت، سازی که نامش را قلندر گذاشته بود، روی تخت چهارزانو نشست و بی تکلف برایمان نواخت. استوار و محکم. در نوازندگی صاحب سبک بود و ذهنش دریایی از گوشهها و نغمات موسیقی منطقه بود چنانکه دوست سالهای اخیرم، هوشنگ سامانی در خاطرهای از او گفته است که نزدیک به 120 گوشه از نغمات منطقه خود را در حفظ داشت، در حالی که نغمات به گوش رسیده، بیش از 20 نغمه هم نیست. درک عمیقش از گوشهها و موسیقی منطقه او را به درجهای از استادی رسانده بود که خود برخی از گوشهها را توسعه داد و به ابداع چند گوشه تازه دست یازید. علاوه بر آن سازندهای چیره دست بود.سید علی میرفتاح میگفت که یکی از سازهایش را از طریق زنده یاد سید عباس معارف خریداری کرده بود. همه این تواناییها اما در ایستکاه مرگ دچار توقف شد. مرگی که اگر همه ما اندکی هوشیاری داشتیم، شاید حداقل 10 تا 15 سالی به تاخیر میافتاد. یادش گرامی باد.